𝐅𝐚𝐢𝐥𝐞𝐝 𝐛𝐨𝐲
1403/03/31 16:29
هعیییییییییییییی
همه ازم متنفر بودن همش باهام دعوا میکردن همیشه هم تقصیرو مینداختن گردن من.
مگه من چیکار کردم چه بدی در حقتون کردم که همش بام دعوا دارید ازم متنفرید مگه من چیکارتون کردم.
گفتم بزار خودمو عوض کنم شاید مشکل از من باشه،
خوب شدم زدن تو سرم فکر کردن کسی اند
بد شدم ازم دور شدن گفتن این بد اخلاقه
یه چیزی بین خوبو بد شدم ، بازم ازم فاصله گرفتنو زدن تو سرم.
دیگه نمیدونم باید چیکار کنم خیلی تنهاعو بدبختم.
کسی که همیشه میگفت کنارتم، یه بار که به یه مشکلی بر خوردم رفتم پیشش بهش پناه آوردم منو پس زد.
همه جوره بودم خوب،بد ،مهربون ، نامهربون،
بازم بام دعوا میکردنو تقصیرا رو گردن من مینداختن
چرا همیشه من مقصرم دیگه من همه جوره بودم نمیخواین قبول کنین مشکل از شماست؟
حاجی دیگه امیدی ندارم بخدا زندگیم داغون شده
نمیدونم شاید یه روزی از این روزا یه بلای سره خودم آوردم مگه تهش چی میخواد بشه.
هعییییییییییییییییییی اینم زندگیه منه
𝐅𝐚𝐢𝐥𝐞𝐝 𝐛𝐨𝐲
1403/02/21 12:49
حجی من ناموسا چیکار کردم که باید وضعم این باشه اونای که گفتن همیشه به یادت میمونیم همیشه دوستت داریم چی شد ناموسا چی شد یه مدت نتونستم برم ولی تو جاهای دیگه بودم نه پیامی نه یه احوالی نه اصن هیچی منی که حاضر بودم بخاطرشون زندگیمو بدم این حق منه ؟ چرا انقد من بدبختم؟؟؟؟
اصن حالم تخمیه کله روز یگوشم تو فکرم اصن داغونم، بخاطر اینکه همونایی که میگفتن به یادتیم رفتنو یه نگاهی به ما نداختنن انگار نه انگار که منیم وجود داره.
حجی من مگه چیکار کردم با تنهای مشکلی ندارم زیاد تنها بودم عادت دارم ولی وقتی باهاشون بودم حس میکردم یه دو سه نفر تو زندگیم هستن که بم اهمیت میدن ولی بعد از این یه مدت که دیدیم چقد واسشون بی ارزشم که حتی یه پیامم بم ندادن اصن دیگه ا زندگیم نا امید شدم.
فک میکردم ا تنهای دراومدم خوشحال بودم ولی دیدیم نه بازم همونیم که بودم منکه با تنهای مشکلی ندارم چون همیشه تنها بودم ولی به این روش تنها شدن خیلی دردناکه.
دیگه نمیکشم منو یادتون رف یعنی انق براتون بی ارزش بودم اوک؟
به درک مهم نی یادتون بره ولی دیگه هیچوقت منو نمیبینید
𝐅𝐚𝐢𝐥𝐞𝐝 𝐛𝐨𝐲
1403/01/15 13:02
تو پستایی که تاحالا درباره دردام نوشتم همش میگم من نمیتونم دردامو به کسی بگم خوب راستشم گفتم نمیتونم به کسی بگم ولی خوب میام اینجا دردامو میگم چون اینجا کسی منو نمیشناسه اگه هم بشناسه خو دیه واسش مهم نی من دارم چه گو//هی میخورم به تخ//مشونم نی چون کله رفیقامو ا جمله رلمو به گ//ا دادم پس هنوزم نمیدونم چرا دارم این چیزارو اینجا مینویسم ولی خوب نمیدونم شاید حس میکنم که نوشتنشون باعث بشه یکم از دردام کم بشه راستشو بخوای دلم مخواد همه رفیقامو یجوری برگردونمو ایندفعه از اول شروع کنم میخوام دیگه از این به بعد دردامو بهشون بگم شاید گفتنش باعث بشه دیگه هیچوقت حالم بد نشه پس در نیتجه دیگه نمیزنم به سیم آخر . آره خودشه من اینهمه مدت فقط داشتم به خودم دروغ میگفتم چون همیشه فکر میکردم میتونم تنهایی از پس مشکلاتم بر بیام میتونم بدونه کمک کسی به راهم ادامه بدم میتونم همه رو از خودم دور کنم و کلی میتونم دیگه که اگه بخوام بگم خیلی طول میکشه ولی حالا میفهمم که کارم اشتباه بود و واقعا میخوام از اول شروع کنم
توعی که منو میشناسیو داری اینارو میخونی منظورمم سه نفر بخصوص که اول اسماشون _م____ا____د_______
خودشون اگه این پستو ببین میفهمن که منظورم کیا هستن اگه یه روزی این پستو دیدید بدونید حاجی ناموصن گ//وه خوردم🦧میخوام از اول شروع کنم میشه یه فرصت دیگه بهم بدید ؟
هعییییییییییییی توقعیم ندارم که بعد چیزایی که گفتم ببخشیدم ولی درکل بدونید میدونم که ک//صخلم میدونم یهو مثله دیوونه میزنم به سیم آخر وایسم بدو بی راه بهتون میگم ولی ناموصن ته دلم چیزی نی فقط یه دله پر از درده ناموصن بخاطر اینکه همیشه دردام اذیتم میکنه یهو اینجوری میشم بمولا تقصیر خودم نیستم ناموصن درکم کنید
𝐅𝐚𝐢𝐥𝐞𝐝 𝐛𝐨𝐲
1403/01/15 12:50
چیزی که خیلیا میخوان مرگه از جمله خودم ولی خوب بازم هرکاری بکنم نمیتونم حاجی خا//یشو ندارم بمولا.
همیشه فکر میکردم مرگ یه راهیه برای فرار از مشکلات تموم نشدنیم ولی خوب بازم میدونم که آخرش به اون چیزی که میخوام نمیرسم هنوزم اون حس پوچیو تو خالی بودن تو خودم حس میکنم.
𝐅𝐚𝐢𝐥𝐞𝐝 𝐛𝐨𝐲
1403/01/15 12:45
همیشه کلی حرف تو دلم بود که میخواستم بگم ولی بخاطر درونگراییم نمیتونستم بگم کلن میریختم تو خودم همین الانشم میریزم نمیدونم انگار وقتی میخوام درباره ی دردام به کسی چیزی بگم حس ضعیف بودن بهم دست میده و نمیدونم چرا ولی خوب اینجوریم دیگه!
میدونی خداوکیلی خسته شدم دیگه نمیکشم هر رفیقی دارم یا بخاطره یه مسئله ک//صشر ولم کرد یا کلن اصن نمیشد بهش گفت رفیق!
بقیه ی دوستامم که مجازی بودن یسری مواقع واقعا میومدم میگفتیم میخندیدم حال میکردیم ولی بازم چیزیو تغییر نمیداد چون نمیتونستم لمسشون کنم !
رل زدنمم که همینجور یا ولم کردن یا به زبان ساده ج//نده بودن
ولی خوب این آخریه خیلی خوبه یه چیز دیگه بود ولی خوب دیگه زدم دله اونم شکستم دیگه کاریش نمیشه کرد اونم همیشه بم میگف بهم بگو چی شده همیشه بهم میگف ولی خوب بازم نتونستم دردامو بهش بگم !
همین نگفتنا آخرش باعث شد انقدر فشار عصبی بهم وارد بشه که بزنم کله دوستامو رفیقامو حتی دوست دختره فرشتمو به فنا بدم
هعیییییییییییی نگفتن نگفتن نگفتن چرا من اینجوریم نمیخوام اینجوری باشم میخوام مثله بقیه بگم چه مرگمه چرا من نمیتونم مثله بقیه باشم ؟؟؟
𝐅𝐚𝐢𝐥𝐞𝐝 𝐛𝐨𝐲
1403/01/15 12:39
خوب نمیدونم باید از کجا شروع کنم میخواستم برم زد به کلم که بزنم از دم کله رفیقامو از خودم متنفر کنم که بتونم راحت برم رلمم کاری کردم اونم ازم بدش بیاد قشنگ شدم ادم منفوره داستان ولی خو بنظرم اینجوری بهتره اگه یه روزی رفتم یا اگه یه روزی مردم به ت//خمشونم نی و این خوبه ولی خوب درد بزرگیه بمولا خیلی بزرگه اصن انقد حالم بخاطره کاری که کردم خرابه که حد نداره ولی خوب دیه یکاری کردم باید پای گ//وه خوریمم وایسم پس ولش حاجی هرجا هستن خوبو خوش سلامت باشن منم میرم یه گوش تو تنهای خودم میمیرم هعییییییییییییی دیگه کاریش نمیشه کرد باید بسوزمو بسازم
𝐅𝐚𝐢𝐥𝐞𝐝 𝐛𝐨𝐲
1402/12/09 13:19
هعییییییییییییی همیشه دلم میخواست یکیو داشته باشم که دوستم داشته باشه ولی خوب هیچوقت همچین شخصی پیدا نشد و بازم مثله همیشه تنهامو و فکر کنم که همیشه هم تنها باقی بمونم.
دلم یه کسیو میخواست که بتونم باهاش راحت حرف بزنمو دردامو بهش بگم اما همچین شخصی هیچوقت پیدا نشد،
یه بار یه روزی خواستم شانسمو امتحان کنمو یه بار به یه شخصی اعتماد کردم و باهاش دردودل کردم، اما نتیجش این شد که مسخرم کرد بهم گفت ضعیفی تحقیرم کرد وقتی اون حرفا رو بهم زد از درون خورد شدم و دیگه از اون روز به بعد دیگه هیچوقت با کسی درباره ی دردام حرف نزدم